مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

کلیک



یاعلی

  • سارا سادات

این چند وقته تصمیم گرفتم یه چنتا از تصمیماتمُ عملی کنم


اول از همه پیرو این  پست یُسرا وقتی برا یه خرید دیگه رفته بودم، تو اولین مغازه کفش خریدم

اونم 10 سانت...


در راستای این پست تغییرات اساسی توی دکور اتاقم دادمُ الان با خیال راحت بدور از شوفاژ و پنجره و هر چیز دیگه ای شب ها راحت میخابم

بی دغدغه درجۀ شوفاژ:)


و وقتی دیدم همۀ ست لحاف هایی که میپسندم دو نفرهَ س(!)َس خودم دست به کار شدمُ دوختم...


کتابخونهَ م رو هم نسبت به قبل چیدمانش رو اندکی تغییر دادم و الان کتابهای جدیدم هم جا شدن:)


+رمز عکس ها همون قبلیِ!


یاعلی

  • سارا سادات

یه چند وقتیه یه موضوعی داره رسمن آزارم میده!

هی میخاستم ازش فرار کنم ولی خب انگار فقط با نوشتنِ ش هست که آروم میشم...

++اگه حساسید نرید ادامه مطلب...چیزای خوبی ننوشتم:|


  • سارا سادات
چند روز پیش در عین دلتتگی برای وب اسبق

داشتم به این فک میکردم که برگردم به همون خونه خودم...

از همون روز تا حالا هیچکدوم از وبهای بلاگفا برام باز نمیشنُ

من دیگه متنبه شدم به برگشتن فک کنم...


یاعلی
  • سارا سادات

من بافنده‌ای ماهرم

آنچنان ظریف...آنچنان هنرمندانه...

که کسی نمیتواند حدسش را بزند که اینها بافتۀ منَـ ند...

من میبافمُ ازین بافتن لذت میبرم...

هر چیزی را که بخواهم!


با سرپنجه های ذهنم میبافم به وسعت جهان!


مردم اسمش را میگذارند خیال... من زندگی میخوانمَـ ش...


یاعلی

  • سارا سادات

کلیک


من دیگه حرفی ندارم!:|


یاعلی

  • سارا سادات

چند شب پیش خواب کربلا رو میدیم

یه جوری بود که حرم امام حسین (ع) و حرم مولا علی (ع)

کنار هم بودن انگاری!

از یکیشون در میومدیم جلو اون یکی بودیم!

تو خواب میگفتم اوندفه که اومدم تو دوتا شهر بودن که... چقدر خوب شده اینطوری!

داشتم برای جلو ورودی حرم سید الشهدا یه پرده میبافتم!:|

شبش هم قرار بود برگردیم:(

وقتی مامانم صدام زدن برا نماز صب دلم میخواست هیچ وقت بیدار نشم!:(



+ من تو این مدت بعد کربلا رفتن هیج وقت خواب اونجا رو ندیده بودم شاید فقط یک بار!:(


یاعلی

  • سارا سادات

نام این مرض چیست!؟

در این بیماری‌ فردِ مبتلا

دو سال همۀ روزهای با هوای افتابی را رها می‌کند

و در روزی که سیلی از آسمان جاری‌ست 

راهی دانشگاه اسبق می‌شود تا پاره‌ای از کارهای فارغ التحصیلی مانده از لیسانس را انجام دهد

و حتا در مواردی مشاهده شده که فرد مزبور از بردن چتر هم امتناع می‌ورزد 

همچون موش آب کشیده و در حال ویبره به خانه باز می‌گردد!


+مدیونید فک کنید برا خودم پرسیدم ها، کلی گفتم...:)


++خدا رو شکر از دیشب آرزو به دل نموندم.


+++الحمد لله برای این همه نعمت... 


یاعلی

  • سارا سادات

داره بارون میاد

ینی از بیرون پنجرهَ م داره صدای شرشر بارون میادُ 

صدای رد شدن ماشینها تو خیابون خیس... 

دلم یه بارونی میخواد با دو تا جیب عمیق!

که فرو برم توی خودمُ زیر بارون راه برم ُ به آهنگی که دوست دارم گوش بدمُ رعدُ برق رو دنبال کنمُ

برم ب استقبال تک تک قطره های بارانُ

برم ُ برمُ برم!

شاید روی برگهای زردِ خیسِ پاییزی!

از خیس شدن نترسمُ بدون چتر فقط با یه بارونیُ یه کفش ضد آب!

هراسی از تاریکی شبُ خلوتیِ خیابون  هم نداشته باشم...

شاید همراهی که حس امنیت رو برام ایجاد کنه و 

اگه سردم شد گرمم کنه...


+میزنم بیرون تو خیابــــــــــــــــــون...


یاعلی


  • سارا سادات
آدمی که برای زندگی ای که الان داره برنامه ای نداره 

و کلن ول معطله!

بعد میره برای بعد مرگش با شورُ شوق برنامه ریزی میکنه 

مبتلا به کدوم بیماری مهلکِ ناشناخته َس؟!

+دیشب فرم اهدای عضو پر کردم!:)
اصن انگار یه باری از رو دوشم برداشته شد!

فقط حیف که تو فرمش چند بار تاکید کرده بود بعد از مرگ!:|
من اون قسمت اهدای زندگیش بیشتر بدردم میخورد خب!:|


یاعلی
  • سارا سادات