مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

ای بابا

ای بــابـــا

ای بـــــــــابــــــــــــا

دلم میخاد برگردم خانه اسبق!:((


دلم براش تنگ شده اینجا رو دوس ندارم اصن نمیدونم چرا نمیتونم بنویسم!:((


+ چرا اینجا پست رمز دار میذاری کل پستُ قورت میده؟!

هوم!؟

پست قبلمُ خورد :|


یاعلی

  • سارا سادات

چند وقت پیش یکی از دوستام یه کتابی لازم داشت

بهش گفتم من دارمش کلی ذوق کرد!

وقتی رفتم براش پیداش کنم دیدم کتاب نوِ نوِ!

یه خطم توش نبود ینی من لاشم باز نکرده بودم!

کتابُ برداشتم جلدش کردم ُ با چنتا کتاب دیگه براش بردم تا رفرنساش کامل باشه!

کتابُ که دید گف سارا چه جوری اینُ خوندی که اینقد تمیزِ!:)

منم گفتم نخوندمُ کتاب نوِ بیشتر ذوق کرد!

هیچی دیگه الان 7 تا از بچه هام شبا بیرون از خونشون میخابن دلم براشون تنگ میشه!:|


کلیک

یاعلی


  • سارا سادات
سکانس اول:
 داخلی - روز -
نمایشگاه کت و شلوار مردانه:

همراه داداشم رفته بودم میخواست خرید کنه!

-فروشنده : برا چه مراسمی میخاین؟! نامزدی، عقد، حنابندون، عروسی؟!
من:O_o
داداشم: :|
فروشنده: :)))
کت و شلوارا ^_^
- باز فروشنده : چه شازده دوماد خوش تیپی، ماشالله عروس خانومم که حسابی سخت پسندن!
باز من : :||
داداشم O_o
فروشنده :)))))))
کت و شلوارا ^___^

سکانس دوم:
داخلی - شب - مغازه لوازم منزل

 فروشنده: برا جهزیه معمولاً ازینا میبرن!
بابام : O_o
مامانم : :))
فروشنده ::))))

من : :|
جهزیه: ^_^

سکانس سوم:
روز- داخلی-
فروشگاه مصنوعات خواب
عاغاهه داشت سر خود ست دو نفره رو نشونم میداد
هی مدل پشت مدل!
بعد برگشتم بهش گفتم اینا یه نفره هم داره!؟
فک کنم فروشندهه افسردگی گرفت!
راشُ کشید رف دیگه هم محل نذاشت...
بدجوری خورده بود تو ذوقش!!!
فروشنده :((
من :))
ست دو نفره ها >_<

+من نمیدونم ملت تو پیشمونی من چی خوندن که ازین پیشنهادای جلف میدن!:|

یاعلی

  • سارا سادات
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سارا سادات

من از جمله آدماییَ م که دوستای زیادی دارم

ینی خعلی ها...

البته الان فهمیدم فک میکردم دوستای زیادی دارم...

الان 40 روزه اومدم خونه یکیُ پیدا نکردم باهاش برم بیرون یه ذره هیجانات درونی م خالی بشه افسردگی‌م کم شه!

و فقط در نهایت چندباری با مامانم رفتم!

فردا می‌خوام برم نمایشگاه کتاب هیشکی نیست باهاش برم ...

احتمالا باید با مامانم برم...

فک کنم بزنه به سرم کل فرندز ای گوشیمُ پاک کنم!:|


+به یک رفیق فابریک نیازمندیم:|


یاعلی

  • سارا سادات

هیچ لذتی توی دنیا

با خوردن سیب زمینی سرخ کرده موقع سرخ شدن

برابری نمیکنه...

اونم وقتی که داغیش زبونتم بسوزونه...:))



یاعلی

  • سارا سادات

بیگ کُلَپس چیست!؟

یک احساس بسیار مضخرف است  و وقتی رخ میدهد!

که در یک آن یا حتا در مواری مشاهده شده در کمتر از آن

همۀ بدبختی‌ها و کمبود های داشته و نداشتۀ خودت

بعلاوۀ همۀ آدم‌های اطرافت به شعاع شش کیلومتر

رو دل تو تلمبار میشود و از توی متلاشی میشوی

که در آن لحظه حتا توان ایستادن روی زانوها که هیچ

حتاتر توان نشستن یا حتاتر تر توان خوابیدن هم نخواهی داشت...

اگر در این زمان مثلِ من از بدترین شانس ممکن هم برخورد باشید

که در خیابان با این وضعیت روبرو شدم و نشستن که پیشکشم

حتا نمیتوانسم بایستم و باید با سرعت قبل به راهم ادامه میدادم...

وخامت این وضع را بیشتر درک میکنید...

خدا هیچ کس را با این احساس بشدت ناخوشآیند روبرو نگرداند... آمین..


یاعلی

  • سارا سادات


بسم الله الرحمن الرحیم!!!


الهی به امید تو!






بلخره ما هم اومدیم اینور...
یاعلی
  • سارا سادات