سلام؛
من باز هم اینجا رو یادم رفت.
شنبه مهلت ارائه آخرین مقاله این ترمه، و بله هنوز این ترم تموم نشده و هنوز هلو سامر نشده [لبخند کج]
حسابی بیحوصله و خستهم ولی میدونم این راهی که دارم میرم درسته و انگیزمو سعی میکنم از دست ندم...
فعلا همین
یاعلی
سلام؛
من باز هم اینجا رو یادم رفت.
شنبه مهلت ارائه آخرین مقاله این ترمه، و بله هنوز این ترم تموم نشده و هنوز هلو سامر نشده [لبخند کج]
حسابی بیحوصله و خستهم ولی میدونم این راهی که دارم میرم درسته و انگیزمو سعی میکنم از دست ندم...
فعلا همین
یاعلی
فردا امتحان دارم
یه امتحان مفصل
با هفت تا کتاب منبع و چنتا پیدی اف و کلی اسلاید...
ولی حس درس خوندن؟!
دریغ از ذرهای...
مرا چه شده است...
یاعلی
چند روز تو بغل امام رئوف
ولی بهترین روزهای سال نود و نه رو به خودشون اختصاص دادند؛
با اینکه دو تا امتحان و یک سمینار هم داشتم.
[۱۵-۲۰ بهمن ماه]
یاعلی
باز اینجا رو فراموش کردم،
دلیلش جایگزین داشتن نیست، خیلی سرم شلوغه.
این روزایی که گاهی حتا یادم میره آب بخورم، ولی حالم خوبه.
این استرسی که روزهای متمادی قبل از ارائه پروژهها دارم نیروی محرکهٔمنه که لازمش دارم.
هنوز توی شرایط جدید جا نیفتادم ولی همین تلاش مدام، همینکه میدونم قراره روزم چطوری بگذره، همین که بیهدف جلو تیوی وقت نمیگذرونم برام ارزشمنده. خیلی خیلی ارزشمند...
یاعلی
سلام
بعد از چند وقت؟ دقیقا نمیدانم...
اما اینروزها نیاز به نوشتن، به حرف زدن، به خوانده شدن، مجدد در وجودم شکوفه داده است...
دلم برای نوشتنهای بی تکلفِ گاه و بیگاه تنگ شده است...
اما اینبار سعی میکنم بهتر بنویسم، درستتر بنویسم...
از چیزهایی که مدتهاست حرفی دربارهاش زده نشده...
این روزهایی که از اکثر سوشال مدیاها دورم، و به همان اندازه غرق در دنیای مجازی شدهام باید بنویسم تا روزهایم ثبت شوند...
روزهایی که بعد از سالها در حال تیک خوردن آرزوهای قدیمی میگذرند...
آرزوهای در مسیر محقق شدن، هرچند سخت و اما شیرین و جدید...
+آیا کسی از وبلاگیون مانده است؟
یاعلی