کلافهَ م کرده
همش غر میزنه...
حرف گوش نمیده!
هر چی باهاش حرف میزنم
هر چی میبرمش خرید
میبرمش گردش
نازش میکنم
بازم غر میزنه!
اصلن به هیچی راضی نمیشه و آروم نمیگیره!
یه بند بیقراری میکنه و حرف خودشُ میزنه...
اصلن گوشش بدهکار نیست که من چی میگم!
اینقد نصیحتش کردم که دیگه تازگیا همون غرَ م نمیزنه...
میشینه یه گوشهُ و زانوشُ بغل میکنه و زل میزنه بهم...
نه حرفی نه غری نه اشکی...
قهر کرده فک کنم...
میگه مگه تو بزرگترَمــی که همش امر ُ نهی میکنی...
یکی نیست بهش بگه "عزیز دلم درسته من بزرگتر نیسدم ولی مسئولیت کاراهای تو به عهدهۀ منِ!"
کسی که تو رو سرزنش نمیکنه... منِ طفلی باید جور تو رو بکشم :(
ولی بازم انگار نه انگار...اصلن بهم توجه نمیکنه و دلش برام نمیسوزه!
خلاصه اینکه خیلی سرتقِ این سارا کوچولوی درونِ من!
یاعلی