حوالیِ بهار بود که دل به چشمانت دادم...
آنروزی که اتفاقی از کنارم رد شدی...
بعد از آن هر روز رویِ همین نیمکت نشستم به امید دیدارت...
نمیدانم چقدر زمان گذشته...
اما میدانم برگها سبز بودند ...
طلایی شدند...
یاعلی
حوالیِ بهار بود که دل به چشمانت دادم...
آنروزی که اتفاقی از کنارم رد شدی...
بعد از آن هر روز رویِ همین نیمکت نشستم به امید دیدارت...
نمیدانم چقدر زمان گذشته...
اما میدانم برگها سبز بودند ...
طلایی شدند...
یاعلی