سلام...
اینقدر زمان زیادی از نوشتنَ م میگذره که احساس غریبه گی میکنم با جایی که عینِ اتاقَ م برام محلِ امن بود...
نمیدونم چرا ... فقط میدونم هیچ حسی به نوشتن نداشتم...
نوشتنِ امروزم چندین تا بهانه داره... که مهمترینش قولِ به آبجی بزرگه س :)
دومین دلیلِ ش سالگرد ِ دفاعِ تزمه!
اصن باور م نمیشه یکسال گذشته...
نمیخوام دربارۀ اینکه این یک سال گذشت چیزی بنویسم... :)
دلیل دیگه َ ش ثبت دلتنگی هایِ خاله جانمانِ!
که بیماریِ احمق، ده روز پیش ازمون گرفتش...
و داغِ حادثۀ منا رو بیشتر از تو کاممون نشوند و دلمون ُ بیشتر آتیش زد...
بگذریم از بقیۀ دلایل...
قبلترها بی هیچ دلیلی مینوشتم ولی حالا...
دوستان گلم خیلی خیلی خیلی دعا...
یاعلی