مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

هیج چیز تو یه عصر جمعه خیلی خیلی معمولی


نمیتونه 


مثه یه قاصدک کوچولو که گوشۀ یه اتاق در بسته قایم شده


آدم رو سر ذوق بیاره... و یه لبخند گنده بشونه رو لبَ م!



+فوتو بای سارا سادات : آذر 93


یاعلی

  • سارا سادات

 این نارنجی های پررنگ و حتا کم رنگ...


مدتهاست نشانیِ یک سکـّوی پرواز را نشانم میدهند...




الهام بانویِ سکّو نشین


اسپشالی فور یو!


+فوتو بای سارا سادات : آذر 93


یاعلی


  • سارا سادات

در کل این رنگ ها باید غرق شد...

باید مُرد ...

وجودت همین قدر انرژی میپاشد...

همینقدر زیبا... همینقدر دوست داشتنی:)





همینقدر رنگی رنگی...

همین قدر خوشمزه!:))


اسپشالی فور نگین غرق در آبی ها...


+فوتو بای سارا سادات : آذر 93


یاعلی

  • سارا سادات

این گلها ...

پاک و شفافند...

همچون آینۀ روح تو...

 و خوشبو همچون رایحۀ صدایت...


و خوشرنگ همچون لبخندَت



زیبایی این گل‌ها کَمَـ ـند

در برابر زیبایی تو...


اسپشالی فور مریمی


+فوتو بای سارا سادات : آذر 93


یاعلی

  • سارا سادات

  و این بنفش های روشن و یاسی...


چقدر این حوالی دلیل برای یاد کردنت دارم...




کم بودند... ولی بهانه ها کم و زیاد ندارند...

اسپشالی فور سودا!


+فوتو بای می : آذر 93



یاعلی

  • سارا سادات

جای جای این شهر

حتا تا ته خلوت اتاقم...

مرا یاد تو می‌اَندازند

غرق میشوم در هر چه فیروزه ای ست...

از گنبد گرفته تا ...







من غرق میشوم در این فیروزه ای ها...

اسپشالی فور ساره


+فوتو بای می: آذر 93


یاعلی

  • سارا سادات

این زرد های خوشرنگ برای تویی  که زرد را دوست میداری...




اسپشالی فور یو هانی!

اینها برای من یادآور تو اَند...

+فوتو بای می: آذر 93!

یاعلی
  • سارا سادات

من اگه زمان امام حسین بودم...

اگه جز مسلمان های طرفدار امام حسین میبودم

اگه مثه وهب و همسرش میشدم...میذاشتم همسرم برم میدون جهاد

وگرنه نمیذاشتم:|


زمان جنگ خودمون...

اگه مثه اسماعیل و همسرش فاطمیا میشدم...میذاشتم همسرم بره جبهه

وگرنه نمیذاشتم...:|


فک کنم خدا منُ خیلی خوب میشناخت که تو اون روزگار ها بدنیا نیومدم

و یا حتا اینکه تا الان مجردم...

چون فک کنم با حساسیت هام نمیذاشتم اونم جم بخوره!


+من برخلاف همۀ کسایی که میگن ما دلبستگی به دنیا نداریم میخام بگم دارم!

خیلی هم دارم!

امکان نداره هر چن روز یکبار جلوی کتابخونم نایستم و مطمئن نشم که همه کتاب هام هستن

امکان نداره هر چند روز یکبار به این فک نکنم که اگه زلزله بیاد کدوم یک از کتاب ها یا وسایلامُ میبرم همرام یا اینکه جونمُ برمیدارم در میرم!

(البته این کار برا وقتیه که مطمئن باشم همه عزیزانم جاشون امنه!)

امکان نداشت یه بار برم توی جاده و یا یکی از عزیزانم برن سفر و من داغون نشم!

وقتی بخوام برم جایی نمیتونم بین وسایلایی که دوستشون دارم یه تعدادی رو حذف کنم سختمه این کار...


++ همین احساس باعث شد از کربلا بمونم فک کنم... ولی واقعن نمیتونم ترکش کنم!

من به همه وسایلام و ادمای اطراف بشدت وابسته َم...:(



یاعلی

  • سارا سادات

جامون کربلا خالیه...:|


+یعنی کربلایی ها یادمون هستن؟!


یاحسین

  • سارا سادات
حس توابین رو دارم که از همراهی امامشون جا موندن...

بهترین حالت میشه اینکه از الان با خودم قولُ قرار بذارم برا سال دیگه...

ولی چه فایده دیگه

الان ک مطمئن شدم دوستامون رفتن و به سلامت برگشتن!؟

یکی شد ساره و رفت...با پای دلش رفت!

یکی شد من که با ترس  و دلبستگی هاش موند...

کِی دیگه فرصت برای جبران هست!؟

توابین به چه درد اهل بیت خوردن!؟

امام زهیر و وهب میخوان نه سلمان...:(



یاعلی
  • سارا سادات