مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

شش بهمن شش سال پیش...


دیروز سالگرد مامان بزرگم بود...

شش سال گذشت...


اون سال مثه فردا صبح من امتحان داشتم و کلن یادم نبود که امتحان دارم...

و تماس دوستم نیم ساعت قبل امتحان بهم یادآوردی کرد...

بگذریم...


اون تلفنی که بهمون خبر داد رو هرگز فراموش نمیکنم...ایضن ستونی که توی خونه من پاش نشستم و کلی گریه کردم...

توی اون خونه هر دو مامان بزرگَ م ُ ایضن زن داییم رو از دست دادیم...


اون خونمون رو دوست داشتم ولی بعد این اتفاقا هرگز دلم براش تنگ نشده...

برعکس اون خونه بعدیمون پر از اتفاقات خوب بود ولی دوسش ندارم به هیچ وجه!


باز هم بگذریم...

شش سال ازون روز میگذره 

ولی من هنوز هم یاد روزهای قبل اون و بیماری مادربزرگ میفتم از همه نوع مریضی و مردن بدم میاد...

ازون خونه بدم میاد...از اتفاقات بعدش هم بدم میاد...

باوجود اینکه چیز زیادی از مراسم اون روز یادم نیست!


اون سال، سال خیلی سختی بود برای خانواده ما...

سال مردن های پیاپی... سال اتفاقات دور از انتظار:|


یاعلی


  • سارا سادات

نظرات (۶)

خدابیامرزشون
پاسخ:
خدا همه رفتگان رو بیامرزه

مامان بزرگای تو... پدربزرگ تازه گذشته سودا... و مامان بزرگ بابابزرگای من رو...
خدا بیامرزه سارا جون
بقای عمر شما
خدا به پدر و مادرت سلامتی بده :*
پاسخ:
ایشالله آمرزش همه رفتگان...

ممنون عزیزم...
ایشالله همه پدرُ مادرا سلامت باشن...
دقیقن با ی سری جاها و اسم ها
پاسخ:
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﺎﺩﻧﺎﺑﻮﺩﺷﻮﻥ ﮐﻨﻢ ﺍﺯﺑﯿﺦ ﻭﺑﻦ.
خدا رحمتشون کنه . ایشالله او خونه الانتون همش جشن و شادی باشه
پاسخ:
ﺧﺪﺍﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻩ. ﻓﻌﻠﻦ ﮐﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ...
  • گمـــــــشده :)
  • خدا بیامرزتِشان. ما نیز ازین سال ها داشتیم...سال های خیلی بدی بودن...منم دوستشان ندارم..
    اتفاقا ما هم خانَه مانو عوض کردیم. خانه ی خوبی بود ولی بهتر که دیگه اونجا نیستیم.
    اینجا امیرحسین به دنیا آمد. بهترین و اولین اتفاق خوبش همین بود...
    پاسخ:
    ﺍﯼ ﺟﺎﻥ.ﺗﻮﻟﺪﺍﻭﻥ ﮔﻞ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﯾﺪﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺎﺷﻪ... ﻣﺎﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﯿﺎﺑﯿﺎﺩ.:(
    خدا بیامرزتشون... برا ی سری اتفاقات صد سالم بگذره تلخیش هست فقط ادم پوست کلفت میشه و در ظاهر صبور :(((
    پاسخ:
    همینطوره...

    ولی بدیش اینه که اتفاقات تلخ با یه سری جاها پیوند میخورن و یادآوریشون عذاب آور تر میشه:((

    +خدا همه رفتگان رو بیامرزه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">