مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

پیشگفتار!

 ببخشید خیلی طولانی شده همشُ یه جا نخونین روزی یه خطشُ بخونین تا پست بعدی حوصلتون سر نره!

نخوندین هم نخوندین یه سری حرفای رویِ دل مانده بود...


یه مدت بود که فکر به رفتن عین موریانه داشت مخمُ میخورد

ینی تا این حد که رفتم استادمم انتخاب کردم!

گاهی ازش حرف میزدم ولی اکثرَن چیزی نمیگفتَم!

یعنی حتا به اینکه اونجا چطوری میتونم زندگی کنم

به اینکه بدون چادر چیکار کنم و

عایا مردای اونور دنیا محرم َن و فقط مردای ایران و عراق ُ عربستان نامحرمَ ن که باید جلوشون چادر پوشید فک کرده بودم!

به اینکه تنهایی چه شکلی زندگی کنم!

بورسیۀ چی بگیرم و ....


ینی یه مدت واقعن خودمُ روانی کردم...

پای ثابت تمام سرچ هام وقتی پای لپ بودم این چیزا بود!


آما!

بعد اون به یه نتایجی رسیدم که من نباید برم!


بدرک که 21 سال درس خوندمُ الان بیکارَم

بدرک که برای ادامه تحصیل استادا ممکنه بیسواد باشن

بدرک که رشته من علوم پایهَ س ُ از یه دیپلم فنی هم کمتر براش احترام قاعلن!

بدرک که تا 6 سال بعد آرزوهام هنوز خیلی از آرزوهام آرزو موندن و بعضَ ن شدن حسرت...

بدرک که کار پیدا نمیشه و من نشستم با مدرک ارشد بافتنی میبافم برای خودم

بدرک که اینجا زمستوناش بارون ُ برف نمیاد...

بدرک که تو ارشد هنوزم بچه ها سر نمره چونه میزدن!

بدرک که ممکنه هیچوخت هیچ پیشرفتی اینجا نداشته باشم!

و هزار تا بدرک دیگه...


من طاقت یه روز دوری از مامان بابامُ که هیییییییییییییچ من طاقت دوری از بالشمَ م ندارم!

بقول لیدا من دختر مامان باباییَ م !

 من طاقت فقط تویِ سال 3-4 هفته دیدن مامان بابامُ ندارم...

من طاقت صدای خدای نکرده بیحال مامانمُ حداکثر بافاصله یکی دو روز بعد پیشش نبودن رو ندارم!

من طاقت توی غربت مریض شدن رو ندارم

من طاقت زندگی بدون آدمایی که دوسشون دارم رو ندارم...

ولی طاقت بیکاری رو دارم...

حتا طاقت هزار تا گوشه کنایۀ روزانه تو این مسائل رو هم میتونم داشته باشم...


+یه بار خیلی وقت پیشا داشتم با یه دوست عزیزی حرف میزدم!

بحث سر زندگی دور از خانواده شد بهم گفت من طاقت ندارم صدای مامانَ مُ از پشت تلفن بشنوَمُ مریض باشه

تازه در مورد زندگی تو یه نقطه دیگه ایران بجز شهر زادگاه بود!

من این حرف رو به یکی دیگه از دوستام گفتم خیلی بی عاطفه جوابمُ داد...

حالا هر دوی اونا فکر اول ُ آخرشون رفتنِ!

از دومی تعجب نمیکنم چون معتقد بود زندگی خودمِ و تا یه جایی پدر ُ مادر میتونن مهم باشن

ولی از فکر رفتن اولی خیلی تعجب میکنم...


+چیزایی که گفتم طاقتشونُ ندارم تجربه َشون کردم...



یاعلی
  • سارا سادات

نظرات (۹)

خیلی از چیزهایی که میگی درسته
اما به هرحال...
نظر منو میدونی دیگه.
نگم دوباره. ایششش
:)))
پاسخ:
بله میدونم عزیزم

امیدوارم هممون تو زندگی مسیر درستُ انتخاب کنیم اینورُ اونور نداره...
عاخا ما چیکا کنیم الان وقتی میگی طاقت توی غربت مریض شدنو ندارم فک میکنم تازه ب این نتیجه گیری رسیدی دیگ...
ای جاااااااان یعنی نازتو بکشیم الان؟ راستی درتون همون سفید پیش اون یکی سفیده اس؟ سید جان همه اون طاقت نداشتنا ب ی طرف طاقت دوری از بالشته هم ب ی طرف :دی
پاسخ:
ﻧﻊ ﻣﻦ ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯽ  هست ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ. ﺗﻮﺩﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ!

اوهوم میای؟!
آره در سفیده روبرومون َم در سیاهِ!:))


اصن در مورد بالشم چی فک کردی؟!
تازه لباس نو هم براش دوخیدم یه جیگری شده:))
من تازه تبعیدم بردمش خخخخخخخ
منم که می دونی اوضاعمو :(
پاسخ:
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﻢ...ﺗﻮﻫﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻮ؟
  • گمـــــــشده :)
  • بدجوری رفتم تو فکر...بدجوووووور هااااااا
    پاسخ:
    ﮐﻪ ﺑﺮﯼ ﯾﺎ ﻧﺮﯼ؟
    همزادت کیه؟؟؟
    پاسخ:
    ﻭﻭﻭﻭﻭﻭﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ؟ ﻫﻤﺰﺍﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ :))
    من فردا کنکور دارم ساعت 8
    پاسخ:
    ﺍﯾﺸﺎﻟﻠﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺗﻮﮔﻮﺷﺶ ﻭ.ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﺸﯽ :))
    بمون همین جا پیش خودم

    هیچ جا هم نمی خواد بری
    :))
    پاسخ:
    پیش تو؟!
    چرا پیش تو اونوخ؟! همزادم گفده پیش کسایی که نمیشناسی نمون خخخخخخ


    +کنکور چطور بود پاکی!؟
    اول اینک بیام بزنمت بابت جوابت ب من؟ کفن لازم چیه؟ خدا نکنه سیدجونی... خوب میشی ان شاء الله... بیا این سرماخوردگیم ی خوبیایی داشته دیگ... همین ک میدونی نازکش داری... عاشق کسایی هستی ک عاشقتن خودش کلّیه نـــــــــه گور بابای مشکلات... اصن بیام کمکت با هم خفشون کنیم (ووووی آدمیزادو نیگما مشکلاتو میگم) :دی
    پاسخ:
    من الان به این نتیجه نرسیدم هاااااااااااااااا

    والا من الان هوووووووووووشکی نازمُ نخرید چون خودشون مریض بودن:|
    من شدم پرستار بقیه:|

    بیایبا مشکلات خرَ ند:))
    سارا!!!!!!!!!!!
    پاسخ:
    ﺟﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻥ ﺩﻟﻢ!؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">