از سری متنهای خیلی خیلی طولانی
ولی بخونیدش...شده روزی یک خط!:)
توی دوران مدرسه اون اوایل
توی بعضی شرایط نسبتا سخت و به نظر همون موقع هامون بغرنج
وقتی که از همکلاسیهام جمله معروفِ "ای کاش من پسر بودم"
رو میشنیدم برام خیلی تعجب انگیزناک بود!
چون من هیچوقت حس نکرده بودم دوست دارم پسر باشم!
توی اون مواقعی هم که نیازی به پسر بودن بود داداشم یا بابام بودم که اون کار رو انجام میدادن برام!
من تمام کودکیم رو با برادرم هم بازی بودم و پا به پاش بازی های پسرونه رو بلد بودم ولی دوست نداشتم پسر باشم!
بابام قهرمان شماره یکِ زندگیم بود ولی دوست نداشتم در آینده مرد باشم!
بر عکس دوست داشتم مثه مامانم باشم و بتونم عروسک و جینگیلی جات داشته باشم
من ساعتها جلوی آینه مینشستم و موهام رو شونه میزدم و مدلهای مختلفی میبستم و ازین کار لذت میبردم!
یک عالمه لاک و دامن و وسایل دخترونه داشتم و از دختر بودن لذت میبردم!
شاید دلیلش تعریفهای خیلی قشنگ مامانم از بدنیا اومدنم بود!
شاید اینکه همه با یه شعفِ خاصی از گریۀ از سر خوشحالی بابام در لحظه بدنیا اومدن من تعریف میکردن
و اینکه بابام با شادی گفته منم دختر دار شدم...
شاید هم این بوده که وقتی توی خونه کوچکترین آخی میگفتم همه خونواده با حراس و نگرانی میومدن سراغَ م
که ته تقاری خونه که از قضا دختر هم بوده چش شده!
خلاصه اینکه من تا قبل شنیدن اون عبارت توی مدرسه هیچوقت آرزو نکرده بودم که پسر باشم...
شاید چون به اندازه داداشم موقعیت و آزادی داشتم
من 11 سال ژیمناست بودم و از یه جایی به بعد همیشه تو رده سنی خودم بهترین بودم
والیبال بازی میکردم و عضو تیم مدرسه و ناحیه بودم
از بچگی پا به پای داداشم پیش میرفتم!
المپیاد شرکت میکرد و توی جشنواره های ثبت اختراع حضور داشتم
و توی کوهنوردی پا به پای بقیه پسرا و مردا میرفتم تا قله!
ولی در عین حال بشدت ناز نازی بودم!
و یه عالمه عروسک و خنزرپنزر دخترونه داشتم!
توی دوران راهنمایی یک همکلاسی داشتم که بشدت پسرونه بود...
رفتارهاش حرف زدناش لباس پوشیدن هاش و همیشه موضوع اینکه از یه تاریخ به بعد میرم مدرسه پسرونه پای صحبت حرفاش بود!
من درکش نمیکردم چون دوست داشتم دختر باشم!
نمیگم هیچوقت شکایت نکردم چرا گاهی پیش اومده از بعضی اتفاقات دخترونه ناراحت باشم ولی
هیچوقت زیرآب دختر بودنَ مُ نزدم...
من یه کشو پر لاک و لوازم آرایش و جینگی لی جات دارم و همیشه لباس های شاد میپوشم!
و همیشه به خندون و پر سر وصدا بودن معروفم!
در حالی که!
بیرون از خونه و در حضور نامحرم بشدت روی حجاب و رفتارم حساسم و بشدت مغرور و بداخلاقم در مواقعی...:)
من دختر بودن رو ضعیف بودن یا ضعیف بودن رو به واسطه دختر بودن بلد نیسم
من از کار با میخ و چکش و چوب لذت میبرم و خیلی خوب میتونم از پس کارهام بربیام
ولی وقتی کمدم به دریل کاری احتیاج داره داداشمُ صدا میکنم و تهش بخاطر بی ظرافتی تو کارش بهش غر میزنم
اونم میگه خب تو که بلدی خودت درسش میکردی و من بهش میگم کارای زوری با تو ظرافتش با من!:)
من بلدم تنهایی یه خونه رو جمع کنم و اسباب کشی کنم ولی جمع کردن وسایل گنده رو میسپارم به مردا و خودم میرم سراغ بسته بندی وسایل کابینت و دکوری ها
من بلدم پنچری بگیرم ولی ترجیه میدم کنار بایستم و این کارُ بسپارم به مردا!
من بلدم شوفاژ رو هواگیری کنم ولی ترجیح میدم صدای بابام بزنم تا این کار رو انجام بدن و هزار تا چیز دیگه!
پاش بیفته از پس کل کارام خودم برمیام ولی وقتی که مردی کنارم باشه کارای زوری رو میسپارم به اون و بهش تکیه میکنم و
خودم دست به هیچی نمیزنم!
دختر بودن به نظر من یه موهبتِ که خدا به دخترا داده تا مثه خودش مزه خلقت رو بچشیم...چیزی که مردها از درکش عاجزن!
اونم خلقت انسان...
دخترا میتونن مهربون باشن و دنیا رو بهشت کنن چیزی که ظریف مردها نمیتونن به اندازه خشنترین دخترها از پسش بر بیان!
شاید قبلتر ها وقتی میشنیدم که حدیث داریم دختر رحمتِ پسر نعمت بهم برمیخورد ولی الان میدونم خونه ای که توش دختر هست ینی چی!
من همون قدر که دخترم و اداهای دخترونه دارم و نازنازیَ م ولی هیچوقت به هیچ پسری اجازه ندادم پسرخاله شه!
نازُ ادام برا توی خونهَ س ... روزی نیست که از سرُ کول مامان بابام بالانرم و هزار و دوتا ماچشون نکنم!
هیچوقت به پسر غریبه ای اجازه ندادم اسمَ م رو صدا کنه در حالی که همیشه با اسم اصلیم نوشتم...
درسته که بعضی جاها پسرها راحتترن ولی این دلیل به مزیتشون نیست
درسته که با یه تیشرت توی تابستون گشتن خیلی خیلی راحتتر از پوشیدن مانتو و شلوار و روسریِ چه برسه به اینکه به این ترکیب چادر هم اضافه بشه!
درسته که پوشیدن یه کاپشن شلوار توی روزهای برفیِ بارونی زمستون و تمیز برگشتن به خونه خیلی آسون تر از تمیز نگه داشتن چادرِ!
ولی مروارید رو توی صدف نگه میدارن... منم قدر مروارید بودنَ م رو میدونم...
درسته که دوش ده دیقه ای خیلی راحتتر از دوش یه ساعته و شستن موهای بلنده ولی من موهای بلند دخترونه رو دوست دارم!
براینکه تا دلتون بخواد دل مرداس که برای موهای بلند دخترونه ما میتپه و تا هست شعر عاشقونه در وصف موهای بلند دخترونه منِ
آخه کدوم آدمی دیدین عاشق موهای کم پشت یه مرد بشه و براش شعر عاشقانه بسراید!؟:)
درسته که موهای من زیر چادر و روسری خراب میشن و شاید توی هم گره بخورن
ولی همین موهای بلند آرزوی انگشتهایی هستن که میخان گره هاش رو باز کنن!
خلاصه اینکه من یه دخترَم و بشدت از خداوند بابت دختر بودنَ م ممنونم چون میدونم چه گوهر گرانبهایی رو بهم هدیه کرده!:)
+الان نیان بگین نفست از جای گرم درمیاد و سختی روزگار نچشیدی تا دلت بخاد پسر باشی که میگم چشیدم ولی نفسم از جای گرم درمیاد
چون پشتَ م به خدا جونم گرمه!
++نیاین بگین پسرا خیلی آزادی دارن و دخترا ندارن که میگم من شاید خیلی بیشتر از صدتا پسر آزادی دارم چون توی آغوش خدا جونَ م!
+++ خلاصه اینکه نیاین توجیه و تفسیر بیارین که دارَم اشتباه میکنم که منم یه ان قلت حتمن براتون میارم!:))
++++ دموکراسیَ م نداریم!
+++++ اینم بگم اگه پسرا به خودشون بود دختر میشدن!
+++++ببخشید خیلی طولانی شد!
یاعلی
سالهاست زن بودن را فراموش کرده ام! در عوض راننده خوبی شده ام! حسابدار خبره، مأمور خرید زرنگ، مدیر توانمند، باربر قوى، استراتژیست باهوشى شده ام!
اما دیگر خودم نیستم!
مدت زیادی است که در خودم گم شده ام!
چه کسی مرا به عرصه های مردانه کشاند؟! در حالی که شانه هایم، بازوانم و زانوهایم هنوز زنانه اند!
هنوز برای مرد شدن ساخته نشده ام!
افسوس که ناآگاهانه مدتهاست به مرد بودنم افتخار می کنم!
فراموش کرده ام که زن بودن اوج افتخار است!
صبرم، عواطفم، هنرم ارزشمندتر از چیزهایی است که به دست آورده ام!
دلم برای نوه هایم می سوزد، چه کسی می خواهد به دخترانم مادر بودن را بیاموزد!
خانه ها بی مادر شده اند!
مردان دیگر نگران هزینه های زندگی نیستند! نگران خرید، دیر رسیدن بچه ها، آینده خانواده و ... نیستند!
به لطف مرد شدن ما آنها فرصت زیادی برای سرگرمی پیدا کرده اند!
بهشت زیر پایمان بود! ولی اکنون در جهنم دوگانگی می سوزیم؟!
دلم خیلی برای زن بودنم تنگ شده است.
تقدیم به بانوان سرزمینم