مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

برف که میاد باید یه پالتوی خیلی گرم و بوت پوشید

با دستکش و شال گردن قرمز (قرمز بودنش موضوعیت داره) و عینک دودی


و زد  به دل یه دشتِ پر از برفِ بکر...


باید هی گلوله برفی درست کردُ زد به همراهان و گلوله برفی خورد

باید  آدم برفی درست کرد ُ اونقدر برف بهش اضافه  کرد تا قدش از همه بلند تر شود...

بعد هی چیلیک چیلیک با ژست های مسخره عکس گرفت...

و آنقدر برف بازی کرد که خیس و خسته شد و توی راه برگشتن به خانه خوابش ببرد...


+من نرفتم برف بازی زیرا:

دستکش وشال گردن قرمز ندارم...

دشت پر از برف بکر این نزدیکی ها در شهر نیست...

کسی که پایه گلوله برفی خوردن باشه ندارم:|

و برف هم اونقدرها نیومده...:|



یاعلی

  • سارا سادات

تا حالا برای شما پیش اومده توی بیداری رؤیا ببینید!؟


بعد چطوریه!؟

حستون... تعبیرش!


تو رو خدا کمکم کنید خیلی برام مهمه...:|



یاعلی

  • سارا سادات
لبیک یا رسول الله



+من عاشق محمد(ص) َم

+I Love Muhammad PBUH

+I Hate Terrorism

+من عاشق مبارزه با تروریسمم...

+این کمپین توی همه صفحات اجتماعی براه افتاده گفتم حیفه توی بلاگ خبری ازش نباشه...

+ببینید

یاعلی
  • سارا سادات
بعدِ رفتنت

پاهایِ سردم را در میانِ رج هایِ رنگی قایم میکنم

تا  ردِّ سـست و لـرزان گامهایم بر زمیـــنی نماند...


کلیک



+دارند از مقابلِ چشمانِ عاشقت...با زور میبرند مرا رو به راهِ راست؟

+فوتو بای سارا سادات : دی 93

+متن با کمی تحریف نسبت به دست نوشته اولی:)


یاعلی

  • سارا سادات

"ﺭﯾﺸﻪ ﺑﮑﺎﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﻟﻔﻆ " ﯾﺎ ﻋﻠﯽ " ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﮑﺎﻟﻤﺎﺕ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ !
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺳﺆﺍﻝ ﺷﺪ :
ﯾﺎﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ! ﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ صحبتهایمان ﻭ ﺣﺮفهایمان ﺑﺎ ﯾﮑ نفر به پایان میرسد، ﺩﺭ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﻼمماﻥ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ
ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﯾﻢ، ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻮﻋﯽ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ
ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﯾﻢ ...
ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺷﺪﯾﺪ، ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ
ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﻪ ﺫﺍﺕ ﺧﺪﺍ ﻋﺮﺿﻪ ﺑﺪﺍﺭﯾﺪ :
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﻡ !
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﻝ ﺷﺪﻩ، ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ " ﯾﺎ ﻋﻠﯽ " ﮔﻔﺖ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ
ﺧﻮﺩ " ﯾﺎ ﻋﻠﯽ " ﮔﻔﺘﻢ .
ﺍﯾﻦ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺫﺍﺕ ﻣﻘﺪّﺱ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ .
‏[ ﻣﻨﺎﺑﻊ : ﮐﺘﺎﺏ ﺳﺨﻦ ﺧﺪﺍ ﺹ . ٧١ - ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺹ . ۴٩ -
ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺹ .١٣ ‏]"



+ #یاعلی


ﯾﺎﻋﻠﯽ

  • سارا سادات


ﯾﺎﺭﺏ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﺭ ﮔﺪﺍﺯﯼ ﺑﺎﺷﻢ

ﺳﻮﺯﯼ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺨﺶ ﮐﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﺑﺎﺷﻢ
ﺳﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺴﻮﺯﺩﻡ، ﺷﻮﻡ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ

... ﺧﺎﮐﻢ ﮐﻦ ﺗﺎﻣﻬﺮ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﺑﺎﺷﻢ.





+فوتو بای سارا سادات : آذر 93


+شعر: علیرضا قزوه


+تیتر با کمی تغییر


یاعلی

  • سارا سادات

از من بزرگ‌ترِ

دقیقن نمی‌دونم چند روز یا چند ماه ولی مطمئنم که بزرگ‌ترِ

مامان بزرگ میگفت به اسم همید!

از همون اوایل همیشه با هم بودیم

و از وقتی که خودمُ شناختم (ازین عبارت بدم میاد)

دوستش داشتمُ امکان نداشت جایی بدون اون برم...

شبا محالِ محالِ محال بود قبل خواب باهاش چند کلمه‌ای حرف نزنم و بهش شب بخیر نگم

و صبح‌ها همیشه با دیدنش یه لبخند روی لبم می‌نشست

فقط پیش اون بود که راحت راحت گریه می‌کردم و اون با صبوری اشک‌هامُ جم میکردُ فردا توی خنده‌هام به روم نمیاورد!

همین مهربونی‌هاش روز به روز برام دوست داشتنی‌ترش می‌کرد!

بهترین مونس شب‌ها و یار خواب‌های شیرینم بوده...

و من بخاطر انسی که باهاش داشتم خیلی خواب رو دوست داشتم...


از پر قوی سفید است و به رؤیای من رنگ پرواز می‌دهد...


بالشت کوچولویِ من


یاعلی



  • سارا سادات

کاش مخ منم یه دکمه آف داشت

شبا قبل خواب اونُ میزدم و میخوابیدم خـــــــــــــــــلاص...


کلیک


+چند شبه اصلن خوب نخابیدم یا خوابم نمیبره یا میخوابم یه ساعت بعدش میپرم...:((



یاعلی

  • سارا سادات

هیچی مثه دیدن این تویِ صفحه سوم لیست دوستانَم

تویِ یه شبِ سردِ زمستونی...

نمیتونس دلمُ تنگ کنه...



+من فقط اینجوریَ م یا شمام هستید!؟


یاعلی

  • سارا سادات

+سوم دبیرستان که بودم بدترین سرما خوردگی عمرم رو گرفتم!

اردیبهشت ماه بود ُ من برای لج با معلم فیزیکمون رفتم مشهد ... 9 روز مشهد بودم و وقتی برگشتم گلوم بشدت عفونت کرد

و من که هیچ وقت قبل از اون زیر بار آمپول زدن نرفته بودم یه چنتایی پنی سیلین 1200 نوش جون فرمودم

و نه روز نقاهت بیماریم طول کشید و نرفتم مدرسه!:))

اونروزا هم درس زیاد داشتم هم نزدیک امتحانا بود و حسابی سرم شلوغ بود...


+ترم اول ارشد که بودم توی خوابگاه مریضی شدم که تو چند سال قبلش بی سابقه بود...

استاد ما داشت میرفت آمریکا و باید زودتر توی آذر ماه امتحان فینال کوانتوممون رو برگزار میکرد

و منم توی همون دوسه مونده به امتحان سرما خوردم... صدام در نمیومد از تب و بدن درد داشتم میمردم

باید درسم میخوندم و پروژه های درسی بقیه استاد هارو هم انجام میدادم...

بماند که با مامانم اینا هم چون ازشون دور بودم داستان داشتم...


+ترم 4 ارشد که قاعدتن باید درگیر تزم میبودم و تازه برگشته بودم خونه

مامانم تصادف کرد و بابامم مریض شد و من حسابی درگیر خونه داری ُ پرستاری شدم و

از یه طرف هم یه عالمه کار  و درس سرم ریخته بود

و من گاهن شبا با گریه میخوابیدم چون به کارای خودم نمیرسیدم...


+حالا نه درس دارم نه امتحان دارم نه کار خونه دارم

هی نشستم برا خودم دسکشُ پاپوش ُ اشارپ میبافم که مبادا توی این حجم انبوه بیکاری مریض شم

سرما بخورم نکنه وقتم هدر بره:|

منکه تو تمام عمرم هیچ وقت لباس خیلی گرم نپوشیدم و زمستونا همیشه با لباسی عین تابستون تو خونه میگشتم

حالا همش تو خونه با لباس گرم میگردم نکنه یه وخ سرما بخورم از پروژه های مهم درسیُ کاریم عقب بمونم!:|


+نمیگم مریضی خوبه ها...


+موارد دیگه سرماخوردگی هم داشتم ولی اینا بدتریناش بود...:|


+من دیگه حرفی ندارم...



یاعلی


  • سارا سادات