"خیلی" نباشید...
که وقتی نبودید "خیلی" جاتون خالی باشه...
یاعلی
"خیلی" نباشید...
که وقتی نبودید "خیلی" جاتون خالی باشه...
یاعلی
بعضی ادما یه جوری تو گوشت و پوستِ زندگیِ آدم رسوخ میکنن و تهنشین میشن که حتا سالهایِ سال بعد ازرفتنشون هم هنوز، تک تکِ لحظات واتفاقات به خوبی یادآورِ خاطراتشون هستن...
همهٔ چیز، حتا پسورد لپتاپ و بقیه پسوردها...
+اگه نمیتونین بمونین
تو زندگی کسی حل نشید...
چون خاصیتشُ عوض میکنید...
یاعلی
عیدتون و عیدمون مبارک...
+عیدقربان سه سال پیش اواسط مهر ماه بود و دانشگاه و یک عالمه آرزوی قشنگ...
امروز فقط یک دنیا خاطره مونده...
یاعلی
درسته که از من بهتر به وفور برایِ تو هست...
ولی آخه من از تو بهتر کجا برم پیدا کنم!!؟
+صحبتی با دیگران
یاعلی
دلی که گرفته رو منطقی باهاش برخورد نکنین
دلی که تنگه رو باهاش لجبازی نکنین
دلی که شکسته رو توجیهش نکنین...
کلن وقتی نمیدونین چیکار باید بکنین هیچکاری نکنین همه چیبدتر میشه...
یه مدتیه که یه حسی بدجوری داره قلقلکم میده برگردم به وبلاگ نویسی...
.البته بیشتر دلم یه جایی میخواد که مجبور نباشم سانسور کنم<_>
قانون نمیدونم چندمِ زندگیه که خودشَم درست نمیدونه که:
هر چه تنهاتر غمگینتر،
یا هر چه غمگینتر تنهاتر؟!!!
نظر شما چیه؟
+روز دختر با سه روز تآخیر مبارک... یادم نبود به اینجا:)
یاعلی
تمام دیشب به این فکر میکردم که اگه سال چهلم قمری بودم شبِ نوزدهم...
چیکار میکردم که آقام نره مسجد..
. به این فک میکردم که خواستهٔ دلِ من مهمتر بود که بخوام پیش خودم نگهشون دارم،
یا درونِ آشوبِ از دلتنگیِ مولام؟؟؟
اصن چرا باید جلویِ دیدارشون با عشقشون رو بگیرم...
وقتی قرار بوده هیشکی حرفشونو نفهمه، وقتی قرار بود مظلوم ِ ابا المظلومِ عالم باشن...
چرا نمیفهمم وقتی مولام، با شوق به سمت مسجد پرواز میکردن،
وقتی قاتلِ خواب آلودهشون رو بیدار میکنن