مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

"خیلی" نباشید...

که وقتی نبودید "خیلی" جاتون خالی باشه...



یاعلی

  • سارا سادات

بعضی ادما یه جوری تو گوشت و پوستِ زندگیِ آدم رسوخ می‌کنن و ته‌نشین می‌شن که حتا سال‌هایِ سال بعد ازرفتنشون هم هنوز، تک تکِ لحظات واتفاقات به خوبی  یادآورِ خاطراتشون هستن‌...

همهٔ چیز، حتا پسورد لپ‌تاپ و بقیه پسوردها...



+اگه نمی‌تونین بمونین

تو زندگی کسی حل نشید...

چون خاصیتشُ عوض می‌کنید...


یاعلی

  • سارا سادات

عیدتون و عیدمون مبارک...


+عیدقربان سه سال پیش اواسط مهر ماه بود و دانشگاه و یک عالمه آرزوی قشنگ...

امرو‌ز فقط یک دنیا خاطره مونده...


یاعلی





  • سارا سادات

درسته که از من بهتر به وفور برایِ تو هست...

ولی آخه من از تو بهتر کجا برم پیدا کنم!!؟


+صحبتی با دیگران


یاعلی


  • سارا سادات

دلی که گرفته رو منطقی باهاش برخورد نکنین

دلی که تنگه رو باهاش لجبازی نکنین

دلی که شکسته رو توجیه‌ش نکنین...

کلن وقتی نمیدونین چیکار باید بکنین هیچکاری نکنین همه چی‌بدتر میشه...



یاعلی
  • سارا سادات

یه مدتیه که یه حسی بدجوری داره قلقلکم میده برگردم به وبلاگ نویسی...

.البته بیشتر دلم یه جایی میخواد که مجبور نباشم سانسور کنم<_>

بلایی که تو وبلاگ قبلی و این یکی و‌ حتا اینستا دامنگیرِ نوشته‌هام شد...
تقریبن هیچکدوم از پستای دلنوشته‌م نبودن که یکی دوخط نسبت به متن اصلی کمتر نشده باشن...
اونایی که منو بیشتر می‌شناسن می‌دونن در عین برون گرایی، درون گرام و خیلی عادت ندارم اوت ته مه های دلم رو به سادگی بروز بدم...
نه اینکه بلد نباشم.اتفاقا زیادی بلدم...
ولی خب متاسفانه کنجکاوی‌های زندگی حقیقی به شکل وسیعتر و بی‌قیدترش وارد فضای مجازی‌هم شده:(

شاید یک وبلاگ ناشناس و بی‌پروا و بدون سانسور نوشتن
شاید هم با همون روال گذشته و همینجا...
کسی چه میدونه...

+از آرزوها..

یاعلی





  • سارا سادات

قانون نمیدونم چندمِ زندگیه که خودشَ‌م درست نمی‌دونه که:


هر چه تنهاتر غمگین‌تر،

یا هر چه غمگین‌تر تنهاتر؟!!!


نظر شما چیه؟


+روز دختر با سه روز تآخیر مبارک... یادم نبود به اینجا:)



یاعلی

  • سارا سادات
با آدمایی که ازتون‌دورند و ازشون دورید،
خیلی صمیمی نشید...

 یه وقتِ بی‌وقت یه دفعه دلتون می‌خواد بغلشون کنید و نیستن...
 بیچاره می‌شید:((

 از ما گفتن بود بعد نگید نگفتم:((

یاعلی
  • سارا سادات
خدایا؛

 خدایی که بزرگی و عظمت و بخشش و قدرت و سلطنت جزء ذات شماست
ای خدایی که آمرزش و رحمت عادتِ شماست،
ما که دعا کردن بلد نیستیم، یعنی اونقدرا که شایستهٔ یک ماه روزه‌داری باشه و کم نخوایم بلد نیستیم،
برا همین تو روزی که خودت ما رو از گناه دورمون کردی،
و ان شاءالله به این واسطه مقام حبیب‌ت رو افزون می‌کنی،
ازت می‌خوایم همهٔ خوبی‌هایی نصیبِ عزیزترین‌هات کردی، و از همهٔ بدی‌هایی که بهترین‌هات رو دور می‌کنی دورمون کن...
از تو می‌خوایم هر خوبی‌ای که هر خوبی تو دنیا ازت می‌خواد و پناه می‌بریم به تو از چیزهایی که پاکان‌ت از آن‌ها می‌گریزند به سوی‌ت...

خدا جون، کی من عقلم می‌رسه اینطوری کامل دعا کنم...
کم می‌خوام به خیالِ خودمم خیلی زیاد خواستم😏

الهی آمین دعامون رو هم از خودِ خودت می‌خوایم:(

یاعلی



  • سارا سادات

تمام دیشب به این فکر می‌کردم که اگه سال چهلم قمری بودم شبِ نوزدهم...

چیکار می‌کردم که آقام نره مسجد..

. به این فک می‌کردم که خواستهٔ دلِ من مهمتر بود که بخوام پیش خودم نگهشون دارم، 

یا درونِ آشوبِ از دلتنگیِ مولام؟؟؟

اصن چرا باید جلویِ دیدارشون با عشق‌شون رو بگیرم...

وقتی قرار بوده هیشکی حرفشونو نفهمه، وقتی قرار بود مظلوم ِ ابا المظلومِ عالم باشن...

 چرا نمی‌فهمم وقتی مولام، با شوق به سمت مسجد پرواز میکردن، 

وقتی قاتلِ خواب آلوده‌شون رو بیدار می‌کنن

ینی چی...!!!!

چرا نمی‌خوام بفهمم دنیایِ پر از فریب و دروغِ ما آدم‌ها برا مولام تنگ بود...
نفسشون می‌گرفت...
وگرنه مگه می‌شه دلشون بخواد از حسنین‌شون دل بکنن؟؟
مگه میشه دلشون هم کلامی با یادگارهای زهراشون رو نخواد؟؟؟
چه کردن و چه کردیم که آقامون، مولامون، دنیا با این همه عظمت‌ش تنگ‌شون آمد...

دیشب... آقا کدومامون رو برا نماز صبح بیدار کردن و ما در عوض شمشیر دست گرفتیم و ...؟؟؟
ایوای ِ من...

نکن ای صبح طلوع
نکن طلوع که زینب کمی بیشتر پدر داشته باشه...

+شب قدرتون آباد
++دعا یادتون نره

*شعر:سیدصادق رمضانیان
یاعلی




  • سارا سادات