مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی

دلخطــ ـی هایـــ َــــم
مـ ــانـــ ـــده تـا پــ ــروانــ ــگی


ســ ـــ ــلام
نام کوچک خداست...

------------------------------
جایی برای نوشتن در خلوتُ سکوت...

-----------------------------

اینجا "دلــــــــــــــــــخطــ " است
لطفا "دستــــــــــــــخطــ " نذارید...


-----------------------------

«هذا من فضل ربی»

----------------------------

«الهی و ربی من لی غیرک...»

---------------------------
گر اسیر روی اوییـــ نیست شو پـــروانه شو
پای بند ملک هستی در خور پروانه نیست

----------------------------
"اکثر" مطالبی که اینجا میخونید از خودمه
خــوب و بــدش رو بهم بگید

هرگونه برداشت "دلــانه" مجاز است...
هرگونه کپی پیگرد "انســـــانی" دارد...

اینروزها روز حضرت زینب (س) هست...

و این جماعت عاشقان زینبَ ند که خون میکنن دل را...



خوش به سعادتشون...


یا زینب

  • سارا سادات
چرا گاهی اونایی که همه زندگیمونن، نمیدونن همه زندگیمونن!؟


یاعلی
  • سارا سادات

کلیک


یاعلی

  • سارا سادات

از بعد پست بی بی زودی تصمیم گرفتم وبمُ انتقال بدم!

هر چند یه شصتایی بک آپ ازش دارم مربوط به دوره های مختلف زمانی...

ولی میخواستم همه نوشته هام یه جا باشن

رفتم سر وقت وب اسبق (:()

حدود 4000 تا نظر تایید نشده!

خواستم یه سرو سامونی بهشون بدم بعد انتقال!

چه خاطره هایی که زنده نشد!

چه دوستایی که دیگه نیستن...

چقد خاطره خوب...چقد خاطره بد!:(

الان چند روزه درگیرم

اخرشم فقط 1000 تا نظر پاک شد!

و من بیخیال شدم!:|


+وبم منتقل نمیشه...

این دومین شکست عشقی امشبه... اولیش رو اینجا خوردم!:((


یاعلی

  • سارا سادات

+حدود ده سال پیش موقع کنکور لیسانس در مورد رشته هایی که میخواستم هیشکی نبود راهنماییم کنه

و ایضن دانشگاهایی که قبول شده بودم.

چند ماه بعد کنکور از درُ دیوار دانشجوهای همون رشته ها یا دانشگاه ها میریختن پایین!:|


+ سه سال پیش که میخواستم ارشد شرکت کنم تصمیم داشتم تغییر رشته بدم

کلی تحقیق و تفحص که یکیُ پیدا کنم کمکم کنه هیــــــــــــشـــــــــــکی نبود...

تا جایی که فقط تونستم یک مریم بانویی رو در تهران پیدا کنم و تلفنی باهاشون در ارتباط باشم!

بعد اعلام نتایج بالای ده نفر توی همون رشته پیدا شدن!:|


+ زمان اعلام نتایج برا مصاحبه هیشکی خبر نداشت چی به چیِ!

بعد ازینکه زمان مصاحبه گذشت فهمیدم حتا دوستای نزدیکم رفتن مصاحبه و نم پس ندادن کسافدا:|


+زمانی که میخواستم راهی تبعید گاه بشم هیشکی اطلاعاتی در مورد اون شهر و دانشگاهُ استاداش نداشت

بعد که رفتمُ با گوشتُ پوست اونجا رو درک کردم عین پلانکتون افراد دارای اطلاعات فوق تکثیر میشدن:|


+یک سالُ نیم تو تبعید گاه تو محیط خوابگاه سپری کردم،

اونجا یه همکلاسی داشتم که الان بعد اتمام درسم فهمیدم دختر همسایه قبلیمون بوده

و وقتی کاشف به عمل اومد تو شهر غریب ما همکلاسی بودیم کلی حرص خورد...ایضن بنده!


+موقع نوشتن تزم هیچ کس نمیدونست من باید چطور اطلاعاتی در مورد نرم افزار تزم جمع کنم

الان تو لینکد این یکی اومده اددم کرده که تخصصش همون نرم افزاره!


+الان دارم دربه در دنبال اطلاعات برای ثبت نام دکترا، پیدا کردن کار، یا مهاجرت میگردم...

بعد که هر کدوم ازینا رو بدست آوردم یه عالمه آدم پیدا میشن

میگن عه عه تو میخواستی فلان کار رو انجام بدی؟ خب به خودم میگفتی حلش میکردم برات!:|

این بود که تصمیم گرفتم اینا رو اینجا بنویسم که بعد نَگین نگفتم:|


یاعلی

  • سارا سادات


بعضی چیزها همیشه خوش عطر و زیبا میمونن
حتا اگر خشک شوند...

دسته گل
فوتو بای سارا - آذر 93

حتا اگر پیر شوند....


فوتو بای ؟

یاعلی
  • سارا سادات
قبل از خواب وقتی یه دفعه خیلی سردم شد...

لحاف بته جقۀ فیروزه‌ایم رو به پتوی خاکستری نارنجی اضافه کردمُ

تا روز سرم آوردمشون...

و توی رنگی رنگی تشک و بالش و پتو و لحاف فرو رفتم

همینجور که منتظر بودم خواب توی تاریکی بیادُ منُ با خودش ببره،

 به این فکر کردم که از کِی عادت کردم قبل خواب رو به سقف باشم!؟

مــــن که تا روی پهلوی راست یا با ارفاق صددرصد روی پهلوی چپم نبودم خوابم نمیبرد...

و دیگه یادم نیست کی خواب منُ برد...


یاعلی

  • سارا سادات

مـحَـمـَّـدٌ رَسـولُ اللهِ و الَّـذیـنَ مَـعَـهُ اَشـِدّآءُ عَـلَـی الکُـفّـارِ رُحَـمـاءُ بَـیـنـَهُـم.




هزاران معجزه

میان آسمان و زمین معطل است...

دستی باید تا معجزه ها را فرود آورد...

و آن دستِ جوانمرد است.


+ فوتو بای ساراسادات : آبان 93!

یاعلی

  • سارا سادات
دیگه خبری از عادتهای دوست داشتنی زندگیم نیست...

-من همیشه عادت داشتم وقتی صب از خواب بلند میشدم اولین کارم رفتن جلوی اینه بود

موهای بافتۀ شب قبلم رو باز میکردم موهام رو شونه میکردم و مدل میدادم

باز دوسه ساعت بعد همونجا می ایستادم و مدل موهام رو تغییر میدادم و این کار رو چندین بار در روز تکرار میکردم!

هر چن دفعه یک بار اندازه موهام رو میگرفتم ببینم چقد بلندتر شدن!


+ولی الان از حمام که میام هم گاهی موهام رو شونه نمیزنم و همینجور میبندمش تا خشک شه...:(

و فقط صبحا با یه کلیپس جمعشون میکنم بالا...

و بعد سه چهار ماه از کوتاه کردن موهام دیروز برای اولین بار به اندازه شون توجه کردم...ولی یادم نبود تا کجا کوتاهشون کرده بودم:|


-دو سه روز در هفته رو که حداقل نصف روز خونه بود و هر زمانی که وقتش رو پیدا میکردم آرایش میکردم توی خونه...


+ولی الان اخرین باری که از وسایل آرایشی م استفاده کردم چند ماه پیش بوده!


-چند روز در ماه رو که جایی نمیخاستم برم لاک میزدم

سر اذان پاک میکردمُ یه رنگ دیگه!

لاک های رنگی رنگی...

و ازین کار خسته هم نمیشدم اصلن...


+ولی الان ماه هاست با وجودیکه همش تو خونه بودم ولی صلن لاک نزدم:(

هر بار یادم میاد که نزدیک اذان هست میگم بعد نماز میزنم باز یادم میره تا نماز بعدی:|


-همیشه عادت داشتم هر چن روز یک بار که میرفتم بیرون تیپمُ عوض میکردم...

و نمیشد حتا یک هفته ممتد یه جور لباس بپوشم و این یه سیکل داشت برام...


+ولی الان یه دفه چند ماه پشت سر هم فقط یه دست لباس رو میپوشم مگه اینکه تغییرات آب و هوا وادار به تغییرم کنه!


-قبلنا هر دوسه ماه یکبار کل دکور اتاقم رو عوض میکردم


+ولی الان بعد دوسال شکلشُ تغییر دادم :(


این عادتهای دوست داشتنی و کوچیک حس خوبی به زندگی‌م میداد ُ و الان جای خالیشون واقعن تهیِ!


یاعلی

  • سارا سادات

وقتی دلتنگید

وقتی دلتون گرفته

وقتی بی حوصله اید

سراغ آرشیوتون نرید!

مخصوصن آرشیو عکس...

چون یه عالمه خاطره براتون زنده میشه

ممکنه بغضتون بترکه:|


+یه خاطره قشنگ... کلیک
انگار همین دیروز بود...


یاعلی

  • سارا سادات